♥، تا این لحظه: 8 سال و 20 روز سن داره

نفس من و بابات

قبل سونو

1394/9/21 12:30
نویسنده : هلن
173 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مامان

ازین روزا بگم برات

اولا باباییت که گفتم میخاد بره کیش رفتش

خیلی دوس داشت منم برم ولی خوب سفر دریایی واسه من ریسکه

و از طرفی خسته میشم تو راه

خلاصه که ترجیح دادم نرم

هرچند که دوری باباییتم واسه م سخت بود...

***

یکشنبه بالاخره رفتم آرایشگاه و ابرومو یه تغییر کوچولو دادم

بعد اصلاح با اینکه فرم ابروهام زیاد تغییر نمیکنه اما همین مرتب شدن و خیلی دوس دارم و حس خوبی بهم میده

بعدش قصد داشتیم خونه داداش باباییت بریم که پاشو عمل کرده

ولی زود بود خونه نبودن گفتن شب بیاین

که شبم من خسته بودم گذاشتیم واسه فرداش

فردا هم اول خونه عموی بابایی رفتیم و بعدش اونجا

تقریبا دو ساعتی شد

و هوا هم خیلی عالی و سرد بود

بعد مدتها هوای زمستونی رو حس میکردیم

****

دیروز یعنی جمعه باباییت و مامان و خواهربرادراش میخواستن از صبح زود برن بیرون

که صبحونه هم اونجا بخورن

منم دوس داشتم برم اما گفتم خسته میشم نزدیک 10ساعت بشینم

واسه همین نرفتم

ولی بعدش ظهر به ذهنم رسید که اگه بشه برم

چون دیگه ازونموقع خسته نمیشم

خلاصه رفتم

یخرده دیر شد ولی خوب بود

و دیدم جای خوبی هم بود یه اتاقکی هم داشت که اگه از صبح زود هم میرفتم میتونستم استراحت کنم اونجا

حالا ایشالا سری بعد

****

و اما مهمترین مطلب عزیزم

درمورد سونویی که یه ماهه منتظرش بودم

و قراره فردا برم

هم ذوق و هیجان دارم که قراره ببینمت بخصوص که جنسیتتم معلوم میشه

و هم یه کوچولو استرس که سالم باشی حتما و عزیزدلم هیچ مشکلی نداشته باشه

****

دیشب با باباییت نشستیم فیلم حنابندون باباییت و دیدیم

فکرکن 8ماه از عروسیمون گذشته و فیلم و عکسای حنابندون باباییت تازه به دستمون رسیده

هههه

ولی چسبید

آدم بعدها عکس و فیلم عروسیش و که میبینه خوشحال میشه از اینکه جشن گرفته

وگرنه اگه عکس و فیلمها نباشن همونموقع حس میکنه یه خرج اضافه و خستگی بیخوده که اگه نمیگرفت هم اتفاق خاصی نمیفتاد

من خودم واقعا از عروسیم راضی نبودم همونموقع

طبق انتظارم نبود

البته از لباس و آرایش خودم و باباییت راضی بودم و ازین نظر همه چی عالی بود که این خودش عالی ه

اما خستگی و یه سری چیزها باعث میشه به خودعروس اونقد خوش نگذره و اونجوری که درتصور و انتظارش بوده نباشه

واسه من که نبود ...

ولی بازم میگم همون عکسها کافیه که پشیمون نشی از اینکه عروسی گرفتی

****

دیگه عزیزم از کارم بگم

که صادقانه بگم اصلا دوستش ندارم

و از شنبه یه خانم دکتر دندونپزشکی هم اومده

که واقعا تو این شرایط بارداریم دوس نداشتم دندونپزشک بیاد

چون تحمل بوی مواد و حتی صدای دستگاه رو ندارم

البته قراره موقت اینجا باشه

درحد یه ماه

که اگه اینجوری باشه که خیلی خوب میشه

الیته همین یه هفته درواقع از یکشنبه واسه فلوراید مدارس هم کمکم بود که خوب خوبه حداقل زودتر مدارس تموم میشن

اما حالا که بیشترش و دیدم دیگه این چن تاشم ترجیح میدادم تنهایی ببینم

اما حالا که هست از فرصت استفاده میکنم و خودم یه هفته استعلاجی میگیرم

این بهترین کار ممکنه

اونم یه هفته ای که نصفش تو یه ماهه نصفش ماه دیگه و از حقوقم کم نمیشه

البته اگه نبود هم میتونستم استعلاجی بگیرم اما دیگه کسی نبود مدیریت کنه فلورایدها رو و امکان داشت انجام نشه و درنهایت گردن خودم بیفته یا هم انجام بشه ولی ناقص که بدتر از انجامش بود

اما الان موظفه که انجام بده بخصوص که گفتن بهشون تا فلوراید رو تموم نکردین کار دیگه ای انجام ندین

اینم از کارم

که همه ی قسمتهای این مطلب رو با ذوق نوشتم بجز قسمت کار!!

نه فقط من کلا همه همکارامونم بخش بد زندگیشون همین کارشونه

تنها کاری که میشه کرد اینه که تاجایی که میتونی سعی کنی زیاد درگیرش نشی وگرنه حرص و جوش میخوری فقط

کار من راحت بود به نسبت

اما الان همین فلورایدها باعث دردسر شده

بخصوص که در اولین سال انجامشه

وگرنه ایشالا از مرخصی زایمانم که بیام احتمالا همه چی منظم تر بشه

واقعا خسته شدم من امسال از انجامش اونم تنهایی

و یه وضی بود همکاری نکردن بعضی مدارس و ...

اما اگه حتی پولی هم بابتش ندن فکرمیکنم انجامش برای بعدهام بی ضرر نباشه

بهرحال واسه منم همین که ساعت 12 میومدم خونه بد نبود

و شاید مشغول شدن فکرم باعث شد درگیر بارداریم هم نشم

و زمان سریعتر بگذره برام

حتی همکارا هم میگفتن چون ندیدیمت زمان سریعتر گذشت و زود نی نی ت بزرگ شد

خوب دیگه خیلی از کار گفتم...

****

فعلا عزیزدلم



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)