دیگه چیزی نمونده
سلام گل پسر خوشگل من
دیگه چیزی نمونده که بیای
نمیدونی چقد خوشحالم
دیروز رفتم دکتر و نوبت قطعی بهم داد
9م
میدونستم چیزی نمونده ولی فکرمیکردم یکم دیرتر باشه
خلاصه که خیلی خوشحال شدم از این تاریخ
تو هم حسابی خسته شدی اینروزا
دیروز که دکتر و اینور اونور و گفته بودم بهت که دو ساعت راهه
ولی خدا روشکر به سلامتی رفتیم و اومدیم
تو ماشینشم میدونم کلی خسته شدی تو
روز قبلشم رفتم ارایشگاه و موهام و رنگ کردم و ابرو و...
وروز قبلترشم اپیلاسیون
خلاصه که الان یه مامان خوشگلم
ساک بیمارستانم بستم
و فقط منتظرم که تو بیای
قربونت بشم
این یه هفته هم مراقب خودت باش
نمیتونی بفهمی که چه هیجانی داره الان مامانت
و بابایی جونت
اونم اندازه من ذوق داره
و البته یکوچولو هم میترسه بخاطر زایمانم
ولی من که نمیترسم
چون به دکترم اعتماد دارم
کارش عالی ه
خدا هم کمکمون میکنه مثل همیشه
دوووووست دارم
هرچقد بگم نمیتونی هیجانم و درک کنی
بوووس
مخصوصا از دیروز که نوبت قطعی بهم داد
دیگه واسه م خیلی نزدیکه
و انگار تازه باورم شده اومدنت
و هیجانم چن برابر شده
و واقعا خوشحالم
چون میدونم چیزی نمونده دیگه غرغر هم نمیکنم
از لگدهای پاهای کوچولوت
دیگه انگار تموم شده واسه م بارداری
ولی میدونم همین یه هفته هم باید مراقب باشم
عااااشقتم
فعلا